عنايت‌ها توقع دارم از تو

شاعر : اوحدي مراغه اي

که هم آشفته و هم زارم از توعنايت‌ها توقع دارم از تو
به چشم خلق گيتي خوارم از توعزيزي پيش من چون جان اگر چه
که من سرگشته و بي‌کارم از توز کار من مشو غافل، که عمريست
بهل، تا ميرسد آزارم از تونخواهم گشتن از عشق تو بيزار
که درد خويش پنهان دارم از توطبيب من تويي، مشکل توانم
که مدتهاست تا بيمارم از تومرا گر باز پرسي جاي آنست
و گر در ديده آيد خارم از تواگر در دامن افتد خونم از چشم